کارگاه داستاننویسی ونکوور . منتشرشده در رسانه همیاری
بعد خواندن بخشهایی از این رمان توسط نویسنده، استاد محمدعلی اضافه کرد که در این رمان هم نویسنده بهخوبی نشان داده که نگاه پژوهشگرانه دارد. او در این رمان به درون مسائلی رفته است که نزدیک به سی چهل سال از آن گذشته و بخشی از تاریخ ما شده است. ایشان اشاره کرد که نویسندگان عموماً نوعی مورخاند. آنها در داستان تاریخ آدمها را میچینند و خواننده خودش را در این تاریخ پیدا میکند. ایشان اضافه کرد: «بهرام مرادی بهخوبی از عهدهٔ این داستان بر آمده و آن را خوب نوشته است. من داستانهای زیادی که در آن از زندان و مسائل سیاسی حرف زده شده خواندهام، این کار بهنظر من شاخص است. بهرام مرادی در داستانهایش به جایی میرود که خیلیها توان رفتن آن را ندارند.»
فریده مختارزاده ضمن تشکر از بهرام مرادی برای خواندن بخشهایی از رمانش و تشکر از استاد محمدعلی برای دعوت از این نویسنده، ادامه داد که این رمان را چندین بار خوانده و با هر بار خواندن آن، خودش را در این داستان و در آن دوره از تاریخ دیده و تمام مسائل آن دوره برایش زنده شده، خصوصاً با توجه به اینکه با آن فضا آشنایی داشته و عزیزی را در آن دوران از دست داده است. او اضافه کرد که در این رمان در جستوجوی آن عزیز ازدستداده بوده است. وی با خواندن این رمان دریافته که هنر ادبیات در این است که روح تاریخ را زنده میکند. مختارزاده در ادامه دربارهی این رمان افزود شخصیتها بهدرستی چیده شده و خواننده با آنها احساس آشنایی میکند. او پیشنهاد داد که بهرام مرادی این کتاب را بهصورت صوتی بخواند چرا که خواندن آن کار هر کسی نیست. چهبسا افرادی هستند که دوست دارند این کتاب را بشنوند و خوانش روان بهرام مرادی میتواند به افراد کمک کند تا داستان برایشان قابلدرکتر باشد. یک نکتهی جالب در این رمان برای ایشان این بود که با اینکه نویسنده اهل بروجرد است، چطور توانسته است لهجهی مشهدی را بهخوبی و بهدرستی در بیاورد.
بهرام مرادی در ادامه گفت که او قصد انتشار صوتی این رمان را دارد. وی افزود که متأسفانه بهدلیل سانسور سیستماتیکی که در دولت ایران وجود دارد، نوشتن راجع به موضوعاتی سانسور شده و شدیداً جلوی آن گرفته شده است. ما سانسور حکومت، سانسور جامعه و خودسانسوری را هم داشتهایم. در اوایل انقلاب یا اوایل دههی هفتاد، ما آثاری مانند کتابهای احمد محمود و «رازهای سرزمین من» اثر رضا براهنی و آثاری از این دست را داریم. ولی هر چه جلوتر میرویم و بهخصوص بعد از اوایل دههی هفتاد، دولت با ایجاد سانسور بیشتر و اعمال زور باعث شده این نوع نگاه و نوشتن راجع به این نوع داستان کمتر شود. ما داستانهای نانوشتهی زیادی داریم راجع به فجایعی که در این چهل و سه سال رخ داده است. مسئلهی هولوکاست و فاشیست برای جهان غرب و دنیا بسیار مهم است. حدود هفتاد و پنج سال گذشته، ولی هنوز در دنیا و اروپا از آن مینویسند و حرف میزنند. بهاعتقاد من، آن چیزی که ما در این سالها در ایران شاهد بودهایم، یک هولوکاست ایرانی/ اسلامی بوده است.
مرادی در ادامه گفت: «بهگمان من، اتفاقاتی که در این چهل و سه سال برای ما افتاده، عصارهی تمام آن اتفاقاتی است که دو هزار و پانصد سال تاریخ مدون این مملکت از سر گذرانده است. ما داستانهای زیادی برای گفتن و برای روایتکردن داریم. نه فقط هنرمند و نویسنده بلکه این وظیفهی همهی ماست تا اتفاقاتی را که در ایران بر ما گذشته است روایت کنیم تا دیده شود. اگر بخواهیم چیزی در این مملکت تغییر یابد ما چارهای نداریم جز آنکه آن را روایت کنیم.»
سهیل شریفان نظراتش را اینگونه بیان کرد: «روی بحث خفت مخاطب را گرفتن و او را قفلکردن روی کتاب، نویسنده در کمتر از نصف صفحه از داستان از عهدهی آن برآمده است. این قسمت «بیستم سال شصت سر چهارراه دکترای مشهد گم شد» دقیقاً همان لحظهای است که مخاطب به داستان کشیده میشود.» ایشان هم معتقد بود این رمان، رمان سختی است و با لحن خواندنِ خود نویسنده قابلفهم خواهد بود.
جمال کردستانی از لحن صدا و خوانش نویسنده تقدیر کرد. پرسش او این بود که آیا زبان طنزی که نویسنده برای این رمان انتخاب کرده، برای تلخترین و خونبارترین روایت تاریخ صد سال اخیر، زبان مناسبی است؟ و سؤال دیگر اینکه آیا نمونهی افرادی که در این رمان برای آن شهر کوچک آورده است، میتواند مصداق نمونهی بزرگتری از جامعه باشد؟
در ادامه، امیرحسین یزدانبد گفت که این رمان، رمان دشواری است و دشواریاش علتهای زیادی دارد. نکتهی داستان این است که راوی داستان نوجوانی چهاردهساله است و تمام نکتهی داستان در این است که نویسنده برای این نوجوان کلمه میسازد و حتی نثر زبان را میشکند و دیکتهی کلمات را میسازد. این نوجوان بهجای برادرش بازداشت شده و از دنیای نوجوانانهاش ناگهان پرت میشود به دنیایی که آدمها عجیبوغریباند، که در واقع طنز داستان از همینجا میآید. و دوم آنکه این طنز، استراتژی دفاع روان این نوجوان است در مقابل شرایط وحشتناکی که در آن قرار گرفته است. این رمان بهرغم این شوخطبعیاش بسیار تلخ و تاریک است. ادبیات این نوجوان که خود راوی است وقتی که کتک میخورد، میشکند و وقتی حالش خوب است، سالم میشود. و هرجا که این نوجوان اشتباهات دستوری بیشتری دارد، جایی است که کتک میخورد. در داستان اشاره نمیشود به اینکه شخصیتهای داستان اهل کجا هستند، نویسنده برای شخصیتها لحن میسازد تا نشان بدهد اهل کجا هستند. این سبک از روایتکردن که بهرام مرادی انتخاب میکند، سبکی دایرةالمعارفی و پژوهشی است. اتفاقی که میافتد این است که انگار ما پایان داستان را میدانیم و انگار آخر داستان لو رفته بود و ما باید از روند داستان لذت میبردیم. داستان تاریک بود و نوری در آخر نداشت، ولی شوخ طبعی نوجوان به داستان شیرینی میداد. رمان در واقع روایت رنج بسیاری بوده و عنوان «سنگینی دیگران» بهغایت برازندهی این داستان است. امیرحسین یزدانبد پیشنهاد کرد که دوستان ابتدا کتاب «خودسر» بهرام مرادی را بخوانند تا با دنیای نویسنده آشنا شوند. ایشان اضافه کرد که اجرای صوتی «سنگینی دیگران» حتماً خوب خواهد شد ولی بخشی از این اثر در نثر این داستان اتفاق میافتد.
در ادامه محمد محیط از نثر تأثیرگذار بهرام مرادی قدردانی کرد و پرسید که چنین کتابی به این قدرت که داستانش برمیگردد به حدود چهل سال گذشته، چطور شکل گرفته است؟ و چند سال زمان برده تا نوشته شود؟
نویسنده در جواب گفت: «کتابهایی هستند که خیلی آسان نوشته شده و آسان هم منتشر میشوند. کتابهایی هستند که آسان نوشته شده و سخت منتشر میشوند. کتابهایی هم هستند که هم سخت نوشته و هم سخت منتشر میشوند. این کتاب از دستهی سوم است. سالها من بهلحاظ حسی نمیتوانستم با موضوع فاصله برقرار بکنم. و مسئله این بوده که چگونه سنگینی این داستان روایت شود و خواننده هم بتواند داستان را بخواند. سالها هم طول کشید تا بتوانم این فاصله را پیدا بکنم. ولی بعد، نوشتن آن یکسال بیشتر طول نکشید. هرچند انتشارش حدود یازده سال طول کشید که بخشیاش بهدلیل سفرم به ایران بود و بخشیاش بهدلیل مشکلات نشر آن.»